عطار » مختارنامه » باب سی و یكم: در آنكه وصل معشوق به كس نرسد » شمارهٔ ۴۵

ای بس که ز شوق چرخ دوّار بگشت

سرگشته شب و روز چو پرگار بگشت

آن گشتن او چه سود چون پیوسته

بر یک جایست اگرچه بسیار بگشت