عطار » مختارنامه » باب سی و یكم: در آنكه وصل معشوق به كس نرسد » شمارهٔ ۷

دل با غمِ عشق پای ناورد آخر

چون شمع ز سوختن فرومرد آخر

می‌گفت که دُرِّ وصل در دریا نیست

این آب چگونه می‌توان خورد آخر