عطار » مختارنامه » باب بیست و هشتم: در امیدواری نمودن » شمارهٔ ۱۵

گر تو سر موئی سر من داشتیی

چون موی مرا تافته بگذاشتیی

آخر روزی با من حیران مانده

نومید نیم بوکه کنی آشتیی