عطار » مختارنامه » باب بیست و هفتم: در نومیدی و به عجز معترف شدن » شمارهٔ ۲

گردل گویم به منتهایی نرسید

پوسید به درد و در دوایی نرسید

ور جان گویم که دو جهانش قدمی است

بس دور برفت و هیچ جایی نرسید