عطار » مختارنامه » باب بیست و ششم: در صفت گریستن » شمارهٔ ۳

دریای دلم گرچه بسی میآشفت

از غیرت خلق گوهر راز نسفت

رازی که دلم ز خلق میداشت نهفت

اشکم به سر جمع به رویم در گفت