عطار » مختارنامه » باب بیست و پنجم: در مراثی رفتگان » شمارهٔ ۲۸

جان را چو ز رفتن تو آگاهی شد

دل در سر نالهٔ سحرگاهی شد

کو آن همه دولت تو ای گنج زمین

کی دانستی که اینچنین خواهی شد