عطار » مختارنامه » باب بیست و سوم: در خوف عاقبت و سیری نمودن از عمر » شمارهٔ ۵۴

کو تن که ز پای در فتادست امروز

کو دل که ز دیده خون گشادست امروز

در هر هوسی که بود دستی بزدیم

زان دست زدن، به دست، بادست امروز