عطار » مختارنامه » باب بیست و سوم: در خوف عاقبت و سیری نمودن از عمر » شمارهٔ ۳۹

گر هیچ ندیدم من و گر دیدم من

خود را ز بدانِ بد بتر دیدم من

مویم همه شد سپید و بر خویش بگشت

امّا سرِ مویی بنگر دیدم من