عطار » مختارنامه » باب شانزدهم: در عزلت و اندوه و درد وصبر گزیدن » شمارهٔ ۱۱

جانا دل من خویش به دریا انداخت

خود را به بلا بر سر غوغا انداخت

اندوه همه جهان به تنهائی خورد

پس شادی، اگر هست، به فردا انداخت