عطار » مختارنامه » باب چهاردهم: در ذَمّ دنیا و شكایت از روزگار غدّار » شمارهٔ ۱۸

بویی که به جان ممتحن می‌آید

از بهر هلاک جان و تن می‌آید

تا چند کمان کشم که هر تیر که من

می‌اندازم بر دل من می‌آید