عطار » مختارنامه » باب دوازدهم: در شكایت از نفس خود » شمارهٔ ۳۴

مسکین دل من تخم طلب کاشته بود

عمری عَلَمِ عِلْم برافراشته بود

از هرچه که پنداشته بود او همه عمر

فی الجمله چه گویم، همه پنداشته بود