عطار » مختارنامه » باب دوازدهم: در شكایت از نفس خود » شمارهٔ ۱۸

هر دل که ز سرِّ کار آگاهی داشت

در گوشه نشست و منصبِ شاهی داشت

چون نیست ز نفسِ تو کسی دشمن‌تر

پس از که امیدِ دوستی خواهی داشت