عطار » مختارنامه » باب یازدهم: در آنكه سرّ غیب و روح نه توان گفت و نه توان » شمارهٔ ۴۰

دل سِرّ تو در نو و کهن بازنیافت

سر رشتهٔ عشقت به سخن باز نیافت

گرچه چو فلک بسی بگشت از همه سوی

چه سود که خود را سر و بن باز نیافت