عطار » مختارنامه » باب یازدهم: در آنكه سرّ غیب و روح نه توان گفت و نه توان » شمارهٔ ۳۷

هم شیوهٔ سودای تو نتوان دانست

هم وعدهٔ فردای تو نتوان دانست

میباید بود تا ابد بی سر و پا

چون ره به سر و پای تو نتوان دانست