عطار » مختارنامه » باب یازدهم: در آنكه سرّ غیب و روح نه توان گفت و نه توان » شمارهٔ ۵

جانهاست در آن جهان بر انبار زده

تنهاست درین بر در و دیوار زده

تا چند ز جان و تن دری میباید

هر ذرّه دری است، لیک مسمار زده