عطار » مختارنامه » باب یازدهم: در آنكه سرّ غیب و روح نه توان گفت و نه توان » شمارهٔ ۳

آن نقطه که کیمیای دولت آن است

بگذر ز جهان که بیخ آن در جان است

خواهی که تو آن پرده بدانی به یقین

اول بیقین بدان که نتوان دانست