عطار » مختارنامه » باب یازدهم: در آنكه سرّ غیب و روح نه توان گفت و نه توان » شمارهٔ ۱

میپنداری که جان توانی دیدن

اسرار همه جهان توانی دیدن

هرگاه که بینشِ تو گردد به کمال

کوری خود آن زمان توانی دیدن