عطار » مختارنامه » باب نهم: در مقام حیرت و سرگشتگی » شمارهٔ ۳۸

دل هرچه که دید خشک لب دید همه

ذرّات دو کون در طلب دید همه

بسیار به خون بگشت تا آخر کار

از بس که عجب دید عجب دید همه