عطار » مختارنامه » باب نهم: در مقام حیرت و سرگشتگی » شمارهٔ ۱۱

از آرزوی یقین چو مینتوان زیست

بر خلق بباید ای خردمند! گریست

کاینجا که بود هیچ نمیداند کیست

وانجا که رود حال نمیداند چیست