عطار » مختارنامه » باب ششم: در بیان محو شدۀ توحید و فانی در تفرید » شمارهٔ ۳۴

مستم ز می عشق و خراب افتاده

برخاسته دل بیخور و خواب افتاده

در دریایی که آنست در سینهٔ ما

جان رفته و تن بر سر آب افتاده