عطار » مختارنامه » باب چهارم: در معانی كه تعلّق به توحید دارد » شمارهٔ ۴۱

آن روز که آفتاب انجم میریخت

صد عالم پر قطره ز قلزم میریخت

ناگه به کلوخ آدم اندر نگریست

زان وقت ازان کلوخ مردم میریخت