عطار » مختارنامه » باب اول: در توحیدِ باری عزّ شأنه » شمارهٔ ۱۰۱

هم درد توام مایهٔ درمان بودست

هم شوق توام زندگی جان بودست

تعظیم تو در دلم فراوان بودست

اما سگِ نفسم نه بفرمان بودست