عطار » مختارنامه » باب اول: در توحیدِ باری عزّ شأنه » شمارهٔ ۲۹

از بس که در انتظار تو گردون گشت

تا روز همه شب،‌ز شفق، در خون گشت

چون راه نیافت از پس و پیش به تو

در خویش به صد هزار قرن افزون گشت