عطار » مختارنامه » باب اول: در توحیدِ باری عزّ شأنه » شمارهٔ ۶

دل زنده شود کز تو حیاتی طلبد

جان باز رهد کز تو نجاتی طلبد

گر بر سر ذرّهای فتد سایهٔ تو

خورشید، از آن ذرّه، زکاتی طلبد