مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۶۹۲

ای آنکه تو خون عاشقان آشامی

فریاد ز عاشقی و بی‌آرامی

ای دوست منم اسیر دشمن کامی

آخر به تو باز گردد این بدنامی