مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲۴۲

روزی به خرابات تو می میخوردم

وین خرقهٔ آب و گل بدر می‌کردم

دیدم ز خرابات تو عالم معمور

معمور و خراب از آن چنین میکردم