مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۷۱

باغی که من از بهار او بشکفتم

بشکفت و نمود هرچه من میگفتم

با ساغر اقبال چو کرد او جفتم

سرمست شدم سر بنهادم خفتم