مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۷۱۸

روزی که ز کار کمترک می‌آید

در دیده خیال آن بتک می‌آید

از نادره‌گی و از غریبی که ویست

در عین دلست و دل به شک می‌آید