مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۹۰

بی‌بحر صفا گوهر ما سنگ آمد

بی‌جان جهان جان و جهان تنگ آمد

چون صحبت دوست صیقل جان و دلست

در جان گیرش که رافع زنگ آمد