مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۷

آن را که در آخرش خری هست

او را به طواف رهبری هست

بازار جهان به کسب برپاست

زین در همه خارش و گری هست

تا خارششان همی‌کشاند

هر جای که شور یا شری هست

در یم صدفی قرار گیرد

کاو را به درونه گوهری هست

اما صدفی که دُر ندارد

در جُستن دُرش معبری هست

گه در یم و گاه سوی ساحل

در جُستن قطره‌اش سری هست

خاموش و طمع مکن سکینه

آن راست سکون که مخبری هست