مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۵۶

یک چَشمِ من از روز جدائی بگریست

چَشمِ دگرم گفت: «چرا؟ گریه ز چیست؟!»

چون روز وصال شد فَرازش کردم

گفتم: «نَگریستی، نباید نِگریست!»