مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۳۸

پای تو گرفته‌ام ندارم ز تو دست

درمان ز که جویم که دلم مهر تو خست

هی طعنه زنی که بر جگر آبت نیست

گر بر جگرم نیست چه شد بر مژه هست