اوحدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۶۲

یک شهر بجست و جوی آن دوست همه

بگذشته ز مغز و در پی پوست همه

گر زانکه طریق طلبش دانستی

از خود طلبش داری و خود اوست همه