انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۳۱

چون پای همی تحفه برد هر جایم

وز پای به پای آمدنی می‌آیم

دستم شکند فلک من این را شایم

آری چو گزیز نیست باری پایم