انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۲

چون نیست یقین که شب چه خواهد آورد

پیشش غم ناآمده نتوانم خورد

فردا چو ندانم که چه خواهد بودن

امروز چه دانم که چه می‌باید کرد