انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۴

چشمم ز غمت به هر عقیقی که بسفت

بر چهره هزارگل ز رازم بشکفت

رازی که دلم ز جان همی داشت نهفت

اشکم به زبان حال با خلق بگفت