انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۸

کار تنم از دست دلم رفت ز دست

بیچاره دلم به ماتم جان بنشست

جان دل ز جهان بربد و رخت اندر بست

سازم همه این بود که در کار شکست