انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴

دل باز چو بر دام غم عشق آویخت

صبر آمد و گفت خون غم خواهم ریخت

بس برنامد که دامن اندر دندان

از دست غم آخر به تک پای گریخت