شمس بی نور و خواجهٔ بیاصل
چند از این دفع گرم و وعدهٔ سرد
از سر جوی عشوهٔ آب ببند
بیش از این گرد پای حوض مگرد
تا مرا در میان تابستان
مر ترا پوستین نباید کرد