ای مقر عز تو از خرمی دارالقرار
دایم از اقبال چون دارالقرار آباد باد
آن مکان کز تو فلک قدر و زمین بسطت شده است
در نهاد خود فلک سقف و زمین بنیاد باد
گفتهای از روی آزادی نزولی کن درو
جاودان جانت ز بند حادثات آزاد باد
وانکه گفتی طبع ما را شاد گردان گاهگاه
گاه و بیگاهت دل صافی و طبع شاد باد
پایهٔ شعر از عذوبت بردهای بر آسمان
آشمان را کمترین شاگرد تو استاد باد
باد شهرت را که دارد نسبت از باد بهشت
بر سر از تشویر طبعت خاک و در کف باد باد
کمترین بندگان از بندگان خاص تو
ای خداوندیت عام از بندگانت یاد باد