ای سروری که کوکبهٔ کبریات را
کمتر جنیبت ابلق ایام سرکشست
رای تو در نظام ممالک براستی
تیری که جیب گنبد گردونش ترکشست
اکنون که از گشاد فلک بر مسام ابر
پیکان باد را گذر تیر آرشست
وز برف ریزه گوشهٔ هر ابر پارهای
تیغست گوییا که به گوهر منقشست
برحسب حال مطلع شعری گزیدهام
واوردهام به صورت تضمین و بس خوشست
گویم کسی که چهرهٔ روزی چنین بدید
خاصه چنین که طرهٔ شبها مشوشست
بر خاطرش هر آینه این شعر بگذرد
کامروز وقت باده و خرگاه و آتشست
چندان بقات باد ز تاثیر نه سپهر
کاندر زمانه طبع چهار و جهت ششست