مرا گویند با دشمن برآویز
گرت چالاکی و مردانگی هست
کسی بیهوده خون خویشتن ریخت؟
کند هرگز چنین دیوانگی مست؟
تو زر بر کف نمییاری نهادن
سپاهی چون نهد سر بر کف دست؟