خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۲۲

ابر دستا ز بحر جود مرا

عنبر در ثمن فرستادی

یمن و ترک هست شوم و به من

یمن فال یمن فرستادی

طغرلی و همای و بلبل را

زاغ طوطی سخن فرستادی

شاه شیران توئی که طرفه غزال

صید کردی به من فرستادی

گر فرستادیم غلام حبش

بس که ترک ختن فرستادی

خادم ساده دل منم که مرا

خادم ساده تن فرستادی