خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۹۸ - در مرثیهٔ فلکی شروانی

عطسهٔ سحر حلال من فلکی بود

بود به ده فن ز راز نه فلک آگاه

زود فرو شد که عطسه دیر نماند

آه که کم عمر بود عطسهٔ من آه

جانش یکی عطسه داد و جسم بپرداخت

هم ملک الموت گفت یرحمک الله