خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۰۰

عیسی دورانم و این کور شد دجال من

قدر عیسی کی نهد دجال ناموزون کور

بر سر راهم چو بازآیم ز اقلیم عراق

هم بسوزم هم بریزم جان کور و خون کور