خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۴۲

ای روح صفات اهرمن بند

وی نوک سنان آسمان رند

در نعش و پرن زنند طعنه

نظم تو و نثرت ای خداوند

هر بیخ ستم که دهر بنشاند

رای تو به دست عقل برکند

افریدون دولتی عدو را

در زندان آر و پای بربند

کو نیست به جور کم ز ضحاک

نی زندانت کم از دماوند

فردا که نهد سوار آفاق

بر ابلق چرخ زین زر کند

تو نیز به زیر ران در آری

آن رخش تکاور هنرمند

گوئی که خدای آفریده است

قلزم ز بر ستام اروند

بینند به خوند خصم و بر خصم

تیغ تو گری و آسمان خند

انشاء الله که فتح و نصرت

با رایت تو کنند پیوند