خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۰۷ - در مرثیه

از افق ملکت ار ستاره فرو شد

طلعت شمس ابد سوار بماناد

ماه نوار در حجاب غرب نهان شد

داور شرق آفتاب‌وار بماناد

از چمن دولتی که باغ کیان راست

گر گل نو رفت نوبهار بماناد

دست قضا گر شکست شاخ نو از سرو

سرو سعادت به جویبار بماناد

گر رطب رنگ ناگرفته شد از نخل

نخل کیانی به نخل‌زار بماناد

ور گهر تاج نابسوده شد از بحر

بحر گهر زای تاجدار بماناد

مدت عمر ار نداد کام سیاوش

دولت کاوس کام‌کار بماناد

ور به اجل زرد گشت چهرهٔ سهراب

رستم دستان کارزار بماناد

زادهٔ بهرام گور کور که ار شد

عزت بهرام برقرار بماناد

چشم و چراغی که از میان کیان رفت

نور کیان ظل کردگار بماناد

گر به گهر باز رفت جان براهیم

احمد مختار شاد خوار بماناد

شیر بچه گر به زخم مور اجل رفت

پیل‌فکن شیر مرغزار بماناد

بچهٔ باز ار شکار دست قضا گشت

باز سپید ظفر شکار بماناد

شاه معظم مسیح قالب ملک است

ملک ز عدلش بر آب کار بماناد

عمر سلیمان عهد باد ابدالدهر

حضرت بلقیس روزگار بماناد

تاج سر آفرینش است شه شرق

در کنف آفریدگار بماناد

تحفهٔ اسلامیان دعاست که یارب

خسرو اسلام شهریار بماناد