محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۹ - وله ایضا

مردم چشم جهان بین پدر

آن که نادیده جهان رفت به خواب

غنچهٔ باغ جهان شاه علی

طفل نامجرم ایمن ز عذاب

کاندرین باغ ز خوشبوئی او

گلی از چهره نیفکند نقاب

تا که از گلشن دوران بردند

سوی گلزار بهشتش بشتاب

هرکه تاریخ وفاتش جوید

گل خوشبوی درآرد به حساب