سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۸۵ - و نیز

سخن را به خواب اندرون دوش گفتم

که گر شدی معزی تو دایم همی زی

فلک سرد بادی برآورد و گفتا

دریغا معزی دریغا معزی