سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۸۰ - از زبان تیر خراس

ای لاف زنی که هر کجا هستی

قصه ز روزن و سرای آری

تا کی سوی من نه از ره غیرت

از بهر نظاره روی و رای آری

پندی بشنو که تا چو مخدومم

مختار شوی گر آن بجای آری

شو راستیی چو من به دست آور

تا چرخ چو من به زیر پای آری